یکی دیگر از برکات غیرقابل توصیف مرکز پیشگیری از آسیبهای اجتماعی شهرداری ساوه رقم خورد و توانست "هدیه" دختر 14 ساله را پس از 20 روز فرار از خانه و رها شدن در میان امواج پرتلاطم معضلات و خطرات اجتماعی نجات بخشیده و به آغوش خانواده هدیه کند.
هدیه 14 ساله در یکی از شهرهای غربی کشور زندگی میکرد و حدود یک سال و پنج ماه پیش مانند هر یک از ما دارای یک خانواده بود، اما بی مهری زندگی خانوادهاش را از هم پاشید و او را مجبور به فرار از شرایط وحشتناک زندگی کرد.
پدر هدیه دارای دو دختر 12 و 14 ساله بود و قصه پر درد زندگی هدیه از آنجا آغاز شد که یک روز دو نفر جوان دختر 12 ساله را مورد اذیت و ضرب و شتم قرار میدهند و شماره تلفن خواهر بزرگتر را از او میخواهند.
پدر هدیه هنگامی که از موضوع آگاه میشود در اوج عصبانیت به فکر تلافی میافتد و با خودرو به تعقیب و گریز دو جوان خاطی میپردازد و هنگامی که به خودرو آنان نزدیک میشود، مجبور به برخورد با آنها شده و شدت حادثه به حدی است که منجر به مرگ یکی از جوانان در این تصادف میشود.
پس از اینکه این حادثه توسط دادگاه قتل عمد تشخیص داده میشود، مادر و خانواده قاتل، هدیه را مسئول قتل انجام شده توسط پدر دانسته و بر اساس تعصبات خاص به آزار و اذیت هدیه میپردازند، بطوری که مادربزرگش تا چندین روز هدیه را با زنجیر در کمد زندانی میکند.
مادر هدیه که طاقت شکنجه دخترش را ندارد به اجبار درخواست طلاق کرده و حضانت فرزندانش را بر عهده میگیرد، مدتی سپری میشود تا اینکه روزی که هدیه به همراه مادرش به بیمارستان میرود مادربزرگش او را در بیمارستان میبیند و به تعقیب هدیه میپردازد.
هدیه که گمان میکند مادرش، عمدا مادربزرگش را با خبر کرده، نسبت به مادر هم بیاعتماد شده و اقدام به فرار میکند و چون پولی به همراه نداشته با فروش گوشوارههای خود تلاش میکند که خود را پس از گذشت از چند شهر به قم برساند.
در مسیر عزیمت به قم از چند خانم ساکن ساوه جویای کار میشود و آنها به او پیشنهاد کار در کارخانه را میکنند، هدیه تنها و بیپول در شهر ساوه چهار روز را در این شهر مجبور به کار در رستوران و دیگر کارها میشود و به گفته خودش دو شب از ترس زیر نیمکت پارک مچاله میخوابد.
هدیه که هراس بسیاری را تجربه میکند، به فکر خوابیدن در بیمارستان افتاده و دو شب را هم در بخش زایمان بیمارستان شهید مدرس ساوه سپری میکند تا اینکه نگهبان از حضورش مطلع شده و مورد را به مرکز پیشگیری از آسیبهای اجتماعی ساوه گزارش میکند.
با تلاش حکیمی که با عشق و علاقه در مرکز پیشگیری از آسیبهای اجتماعی خدمت میکند، هدیه به مرکز منتقل و تحت درمان روانپزشک و معاینه پزشکی قرار میگیرد.
هدیه از ترس اینکه مادربزرگش دوباره او را پیدا کند به اجبار خود را به اسمی دیگر معرفی میکند تا اینکه پس از گذشت 20 روز به دلیل اعتمادی که حکیمی توانسته بود در این دختر نسبت به مرکز ایجاد کند، لب به سخن گشوده و داستان زندگی خود را برملا میکند.
سعید حکیمی بلافاصله با مادر هدیه در محل زندگیاش با تماس گرفته و وی را از نگرانی رها میکند و مادر بلافاصله با دیدگان اشکباری که دیگر امیدی به دیدن فرزند نداشت، خود را به ساوه و مرکز پیشگیری میرساند.
مادر هدیه در لحظه دیدار دخترش عوامل راهاندازی مرکز پیشگیری از آسیبهای اجتماعی شهرداری ساوه را دعا کرد و اظهار کرد: دیگر گمان نمیکردم دخترم در این فضای ناآرام و با وجود معضلات اجتماعی مختلف در جامعه، سالم به من بازگردد. وی از شهردار و تمامی عوامل این مرکز تقدیر کرد.
هدیه شاید دیگر خانواده کاملی ندارد، اما آغوش گرم مادر همیشه مامن اوست. به امید اینکه تمامی دخترانی که مانند هدیه بیمهری زندگی آنان را مجبور به گریز میکند، قبل از گرفتار شدن در دام بسیاری از معضلات به مراکز امنی مانند مرکز پیشگیری از آسیبهای اجتماعی شهرداری ساوه هدایت شوند.