شنبه 3 آذر 1403 | Saturday 23 November 2024

به ورزشكاران بيشتر شبيه بود تا كارگر. آرام نشسته بود بر روي صندلي تا سر صحبت باز شود و آنچه كه چشمانش از آن لبريز بود را به زبان آورد. 29 سال سن دارم و 3 سال است كه با وحشت از اينكه هر روز ممكن است دستور اخراجم را بدهند كارگري مي كنم... دستمزد چنداني نمي گيرم، اما باز بهتر از بيكاري است كه رواني ام مي كند... البته بسياري از دوستان و اقوامم نمي دانند كه من با ليسانس متالورژي، يك كارگر ساده هستم... نمي دانند كه حقوقم كم است... نمي دانند كه من مهندس نيستم... و اصلا نمي دانند كه من يك كارگر روز مزدم... و اگر يك روز غيبت كنم، حقوق ندارم...
اينها را كه مي گفت، مدام تاكيد مي كرد:« اسمي از من برده نشود»؛ مي گفت كارش را به سختي پيدا كرده و تكرار مي كرد:« مهم اين است كه بيكار نيستم»؛
پذيرفته ام در كشوري زندگي مي كنم كه هيچكس بنا به حرفه، سواد و توانايي اش كار نمي كند.
پذيرفته ام در كشوري كار مي كنم كه حقوقم، نسبت به ساعات كارم بسيار كمتر است.
پذيرفته ام اگر اعتراض كنم، بايد كارم را به دهها و صدها جوان بيكار بدهم.
پذيرفته ام نبايد مريض شوم و اگر حتي جانم به لبم هم برسد بايد سر كارم بروم تا حقوقم كم نشود.
پذيرفته ام به كارگر احترام چنداني نمي گذارند. پس انتظار نداشته باشم.
پذيرفته ام كه نبايد از مراجعي همچون اداره كار و سازمان تامين اجتماعي، انتظار دفاع و حمايت داشته باشم. چون حقوق كارفرما، ارجح تر از حقوق كارگر شده است.
پذيرفته ام كه اگر حتي ماه ها هم حقوق نگرفتم، از ترس بيكار شدنم حرفي نزنم.
اصلا قديمي شده است كه حقوق كارگر را بايد قبل از خشك شدن عرق پيشاني اش بپردازند...
اسمي از من نبريد تا حاصل صدها روز زحمت كم حقوقم را زجه بزنم و زار زار بر فرجام شب هاي سخت آزمون هاي دانشگاه بگريم.
صدها روز انتظار كشيدم تا شغلي براي امرار معاش پيدا كنم. حال كه كارگر شده ام دلم نمي خواهد كارم را حتي در نهايت آلايندگي و خطرات فراوان از دست بدهم.
بايد بپذيرم كه روزهاي تعطيل هم بايد سر كار بروم.
بايد بپذيرم اضافه كارها و مرخصي هاي اجباري بي حقوق را.
بايد بپذيرم قطع انگشتان دستم به خاطر ضعيف بودن ايمني محيط كارم نيست. بلكه بي احتياطي، خواب‌آلودگي و عدم هوشياري من است.
بايد بپذيرم قراردادهاي كاري، بدون تاريخ و بدون اطلاع كارگر از متن آن، امضا مي شوند.
بايد بپذيرم كه وفور بيكاري باعث شده از كارگران به عنوان برده، كار بكشند.
اسمي از من نبريد تا بگويم از بيماري هاي طحال، معده و عفونت چشمانم كه ارمغان آلودگي هاي محيط كارم است و تا خون رگ هاي فرزندم نيز نفوذ كرده است.
در اين روزگار، تغذيه كارگر به يك كيك ساده كم حجم خلاصه مي شود.
در اين روزگار، كارگر وسيله اياب و ذهاب ندارد.
در اين روزگار، كارگر بايد كار چند نفر را انجام دهد و حقوق يك نفر را بگيرد.
در اين روزگار، سود كارخانه بين كارگران تقسيم نمي شود.
در اين روزگار، كارگر مي كارد و در فصل درو، اخراج مي شود.
اين است فرجام هر آنكس كه مهر كارگري بر پيشاني اش نقش بسته و به حرمت عرق جبينش، دست از پا خطا نمي كند تا مبادا شغلش را از دست بدهد.
من كارگرم و همواره سر كار.

تمامی حقوق محفوظ است ، طراحی شده توسط کامپوسیس، رادیو ساوه توسط سرورهای قدرتمند محکم هاست پشتیبانی می‌شود.

Template Design:Dima Group