آقای حسن کهیایی دربرگ شماره ۳۵ پرونده قتل عمدی شماره 135/4/83مطروحه در شعبه چهارم دادگاه حقوقی ساوه بعنوان پدر مقتول اظهار میدارد : ازآقای م .ل بخاطر کشتن پسرم منصور کهیایی 18ساله شکایت دارم وتقاضای قصاص قاتل رادارم .
مادرش زنده است .من آدم کارگری هستم نمی توانم برای خون پسرم وکیل بگیرم .مثل پولدارادنبال پرونده باشم .حتی توی خانه مرا تحقیر می کنند می گویندعرضه نداری .متهم را فراری داده اند حق مرا بگیرید .پسرم نمازخوان بود اهل خلاف نبود .
این گوشه ای از اظهارات آقای حسین کهیایی است که در متن دادنامه آمده ودر پرونده مضبوط است . سادگی ومظلومیت از سرورویش می بارید.دست هایش پینه بسته وظاهرش بسیار ساده وبی پیرایه مردی که بسیار ساده وبی تکبر در عین حال جذاب سخن می گفت ودل در گرو عشق ودوستی اهل بیت علیهم السلام خصوصا امام رضا (ع) دارد .
زاده روستای حبیب آباد شهرستان نهاوند است متولد 1333وساکن ساوه .برای کار به ساوه آمده است .همسرش خانم سعدآبادی مادر مقتول طبق مدارک هویتی اش سن وسالی ندارد .اوهم نهاوندی است وساکن ساوه .ماخوذ به حیا ساده ومظلوم .
بااینکه طبق شناسنامه سن وسالی ندارد اما در جوانی پیری را تجربه کرده است .مصیبت بزرگ قتل فرزندش را تاب نیاورده وباگذشت چندین سال هنوز هم هر زمان نام فرزندش گفته می شود ازحال می رود .وبه شدت متاثرمی شود .در روز بیست ونهم بهمن ماه 1386در دفترخانه حاضر شده اند یعنی حدود 3سال بعد از واقعه قتل بعنوان ورثه مرحوم منصور کهیایی{مقتول} وبعد الحضور با التفات به عدم مسموع بودن عدول از گذشت با میانجی گری مصلحین خیر اندیش رضایت وگذشت کامل خود را علیه قاتل اعلام کردند وتقاضای ختم پرونده را اظهار داشتند . .
چو ن سواد نداشتند تقاضای گواه کردم .گواه ومعتمد حاضر شدند .متن سند را برایشان خواند . با دست های لرزان وبا چشمان گریان اما با قلبی مهربان اثر انگشت سبابه راستشان بر روی سند رضایت نامه نقش بست وقاتل از قصاص قطعی نجات یافت .
پدر مقتول کنار میز من روی صندلی نشسته است اما دائما چشم به همسرش دارد که مبادا از حال برود یا مشکلی برایش |یش بیاید . مادر مدام گریه می کند البته گاهی که صورت غمگینش وچشمان اشکبارش از زیر چادر دیده می شود .زخمی است .قلبش جریحه دار است .فرزندش با اصابت چاقو به سینه اش کشته شده .روزگار برایش تیره وتار شده است فرزندش چند سال است که در کنار مضجع شریف سید اسحق ابن موسی کاظم علیه السلام آرام گرفته اما هنوز خاطرات فرزند دلبندش را فراموش نکرده لیکن می خواهد اینبار لذت رضایت وگذشت را تجربه کند .
باید با خودت خیلی کلنجار بروی تا بتوانی از خون فرزندت بگذری . باید دل بزرگی داشته باشی از سرشت ملکوتی برخوردار باشی . عزمشان جزم است ومصممند.یکبار دیگر متن سند را برایشان قرائت وتبعات آنرا گوشزد می کنم .پدر مرتب ذکر می گوید .در این لحظات سیرت وصورتش نورانیست . خیلی گرم وصمیمی با من صحبت می کند . می خواهد امروز در محضر دنیایی کار را تمام کند تا در محضر عقبایی رو سفید باشد قاتل را از چوبه دا ر رهایی دهد تا خود نیز رهایی یابد ومن نیز بعنوان سردفتر آنروزاین حس رهایی را که بواسطه سه سطر سند رضایت حاصل شد درک نمودم از این پدر ممنونم که در برنامه جذاب ماه عسل شب بیست وسوم ماه مبارک رمضان 93 یادی هم از بنده حقیر کردند . همه زحمات را مصلحین خیر اندیش متحمل شده بودند .و از همه مهمتر قلبهای شکسته ومهربان والدین مقتول این صحنه های زیبا را آفرید چه آنروز در محضر شماره ۱ساوه وچه دیشب در شبکه ۳سیما برنامه ماه عسل .
مصطفی سرخیل سردفتر اسناد رسمی ساوه