«من مادر هستم»؛ فیلمی رئال و اجتماعی است که با دستمایه قرار دادن موضوعی به ظاهر ساده به یک آسیب اجتماعی ـ که درونمایه فیلم را تشکیل میدهد ـ میپردازد. این فیلم از نظر اجرا و کارگردانی، دارای نقاط مثبت و برجستهای است که با فیلمهای گذشته جیرانی (قرمز، صورتی، ستاره میشود، کافه ستاره و...) تفاوت بسیاری دارد و در مقام کارگردانی، یک گام به جلوست؛ اما اساساً به دلیل نوع نگاهی که کارگردان به تاریخ، فرهنگ و زندگی اجتماعی در ایران دارد، همواره فیلمهایش ـ به ویژه مورد اخیر ـ به لحاظ مفهوم و محتوا با اما و اگرهایی روبهرو شده و چند علامت پرسش برای مخاطبین و منتقدین خود باقی میگذارد!
برای نمونه، زنان فیلمهای جیرانی بیشترشان مهجورند و در محدودیتهای به اصطلاح جبری و تاریخی قرار دارند و همیشه محکوم! و مقصر اصلی در هر رخداد ناگواری، آنان هستند؛ توجه کنید به سه شخصیت زن فیلم (سیمین، آوا و همسر نادر) و یا بهرهبرداری نادرستی که از چادر مشکی در مکانهایی خاص و یا افرادی خاص میشود. همچنین توجه کنید به نوع پوشش زنان زندانبان و یا زندانیان زن در این فیلم و نیز علل و عوامل ریشه خیانت در این فیلم که به خوبی روشن نشده و دارای لحنی دوگانه است.
البته کارگردان تلاش کرده تا کاراکتر اصلی زن فیلم (همسر نادر) را مخالف بیبندوباری همسر و یا آزادی و استقلال دختر جوان و مجردش نشان دهد؛ اما به خوبی نتوانسته از عهده شخصیت محوری این زن به عنوان نماد زن ایرانی بهره گیرد.
اما به طور کلی و این که اگر از نواقص آن چشمپوشی کنیم، دیگر اجزا و عناصر دراماتیکی فیلم به خوبی کنار هم چیده شده و صرفنظر از سکانس پایانی آن (صحنه اعدام) که بیشتر شبیه ملودرامهای سبک است، توانسته رفاهزدگی بیش از اندازه و عاری از معیارهای اخلاقی و دینی را به نمایش بگذارد.
این فیلم به سبکی از زندگی جدید در میان قشری از جامعه میپردازد که لزوماً نمیتوان گفت، از دل «بوروکراسی دولتی» برآمده، بلکه در نتیجه فرآیند رشد و پیشرفت کشور شکل گرفته و مولود پخش نامناسب ثروت، درآمد و منزلت اجتماعی است؛ شیوهای از زندگی که بیشتر مبتنی بر فلسفه لذات است و اپیکوریستها آن را نوعی فضیلت شمرده و دکارت آن را در قاب محسوسات و واقعیات زندگی مادی میداند و همه چیز و همه کس را در ترازوی «عقل محض» میگذارد. (در اوایل داستان، سیمین که تازه از خارج بازگشته در پاسخ پرسش نادر که میگوید، چقدر لاغر شده، به طعنه میگوید: از خوشی زیاد است! و یا در سکانسهای پایانی، نادر در حضور قاضی از اعتقاد نداشتن به مکافات عمل سخن میراند!)
البته ناگفته نماند که این فیلم واکنشهایی را به دنبال داشت؛ برخی برای آن هورا کشیدند و در مقابل آن، عدهای فریاد برآوردند!
به باور نگارنده، هر دو گروه کار درستی کردند (مشروط به دریافت مجوز از مراجع ذیربط). برخی از دوستان به چند صحنه و گفتوگو ـ به لحاظ حقوقی ـ خرده گرفته و جمعی هم آن را مغایر با ارزشهای دینی و انقلابی دانستند.
به هر حال، دمکراسی یعنی بالا بردن آستانه تحمل خود نسبت به نظر مخالف. از طرفی سازندگان فیلم نیز باید بهتر از اینها از عنصر «اقناع» برای مخاطب بهره میبردند تا کمتر شاهد این گونه مسائل میشدند؛ اما گذشته از مسائل حاشیهای، این فیلم را چنانچه متوجه طبقه متوسط برآمده از بوروکراسی دولتی بدانیم و یا نقد جریان شبه مدرنیسم و شبه روشنفکری، در حد بضاعت خود توانسته زنگ خطر را برای جامعهای که در گذر از زندگی سنتی، به سمت مدرنیته گام برمیدارد، به صدا درآورده و هشدار دهد.
این فیلم در نود دقیقه به یک معضل و آسیب اجتماعی، خلاصهوار و مینیاتوری میپردازد؛ از سویی به متولیان امور فرهنگی کشور نیز گوشزد میکند که چنانچه توجه و سرمایهگذاری بنیادین نسبت به مقوله فرهنگ ـ آن گونه که رهبر معظم انقلاب از آن به دغدغه اساسی و همیشگی خویش یاد میکند ـ انجام نگیرد و فصلی، مقطعی و یا مصلحتی برخورد کنند، باید فاتحه تاریخ و فرهنگ اصیل ملی و دینی این مرز و بوم را خواند.
رضا بیادی