سوگ سروده ای برای مسجدجامع تاریخی ساوه
سید مصطفی بشیری ساوجی
ای مسجدجامع معلی
ویرانه چرایی ای مصلی
چندین سده درکنار ساوه
بنشسته شکسته وشکیبا
بِشکوه ورفیع وراست قامت
دربستر احتضار،امّا
تاریخ گواه احتشامت
وان گنبد و آن رواق گویا
ای مسجدجامع قدیمی
درشهرِنماز،مانده تنها
دستی نکشندبرسرتو
مسئول ورئیس وکارفرما
متروکه چراگذاشتندت؟
این مردم اهل زهد و تقوا
دست چه کسی است درمیانه؟
کزدست شدی،فتادی ازپا
جزگرد وغبار برسرت نیست
نه مُهر و نه منبر و نه نجوا
کوپنجره وکتیبه ای خوش؟
کوگنبد سالم ومطلا؟
دیوارتو خالی ازملاط است
ماوای رتیل ومار و اینها
یک بارنشد سراغت آیند
بهرخبرازصدا وسیما
یک بار نشد نمازجمعه
گردد به قلمرو تو برپا
محراب توخالی ازجماعت
سجاده ندارد و فُرادا
این مسجد بی گناه،روزی
درحشرکند شکایت ازما
مسجدثمرپیمبرماست
ایمان چه شد و چه شدتولا؟
یارب به سیادت بشیری
محفوظ بدار این بنارا
تیرماه۱۴۰۳