يكشنبه 4 آذر 1403 | Sunday 24 November 2024

شیرین حق پرست

نویسنده ساوجی

عکس جلد کتاب پروین

معرفی و دانلود رایگان کتاب پروین | شیرین حق پرست | کتابراه

معرفی کتاب پروین

کتاب پروین به قلم شیرین حق پرست، برگرفته از یک ماجرای واقعی، داستان دختری را به تصویر می‌کشد که دلباخته‌ی پسری به نام طاهر شده اما خانواده‌هایشان مانع این وصلت می‌شوند.

در بخشی از کتاب پروین می‌خوانیم:

عضوی از یک خانواده پرجمعیت اربابی بودم، پدری طایفه‌دار که حرف، فقط حرف او بود و البته خوش‌گذران. تا جایی که می‌تونست می‌گشت و می‌خورد و از هر کی خوشش می‌اومد، باهاش ازدواج می‌کرد. تا چشم کار می‌کرد، زمین‌های کشاورزی او بود و ده‌ها شتر و اسب و گاو و گوسفند داشت.

نسل به نسل ارباب زاده بود. مادرم هم زنی آروم و وسواسی که از بخت بد گیر یه ارباب زاده افتاده بود، پدرم هر جور دوست داشت با مادرم رفتار می‌کرد... ‌یه روز عاشق فلان دختر می‌شد و دلش می‌خواست با داشتن چند تا بچه، عروسی بگیره و باید مادر بخت برگشته من براش می‌رفت خواستگاری! طبق طبق تحفه می‌برد برای عروس و با ساز و دهل، عروس رو می‌اورد. یه بار پدرم رفت شهر و برای تفریح، با خودش خانمی‌رو اورد و گفت باهاش ازدواج کرده!

خوشگذرونی‌های پدرم تمومی‌ نداشت...

ما چند تا خواهر بودیم که کارمون شده بود پذیرایی و خدمت به پدر و مهموناش و کار و کار و کار...

من و یکی از خواهرام پیش نامادریم زندگی می‌کردیم. معصومه خانم زنی باسلیقه و باهوش بود که از شهر اومده بود. خلاصه از چاه آب کشیدن بگیر تا بچه‌داری و پخت و پز و مهمون داری و شست و شو... از طلوع صبح تا خود شب مشغول کار بودیم.

خیلی دوست داشتم درس بخونم و باسواد بشم. تو روستامون ملاحسن قلی قرآن درس می‌داد. ‌یه روز رفتم پیش نامادریم و گفتم: «معصوم خانم به پدرم میگی بذاره من برم مکتب درس بخونم؟» معصومه خانم گفت: «با این همه کار تو چه جوری می‌رسی بری مکتب؟»

-: به خدا همه کارمو می‌کنم، هر کاری باشه. فقط شما اجازه‌مو از پدرم بگیر.

معصومه خانم را واسطه کردم تا بالاخره بعد از چند هفته پدرم اجازه داد به مکتب برم.

فهرست مطالب کتاب

دانلود و خرید PDF کتاب پروین | شیرین حق‌پرست | طاقچه

دومین کتابم .

کتاب سراب عشق که رمانی از دهه پنجاه که در فصل اول کتاب از زبان دختر(  عاطفه )ودر فصل دوم از زبان پسر هست (ایرج ) هست

آپلود عکس

کتاب سوم

هم داستان عشق وهراس داستان زندگی یکی ار دوستانم بود

آپلود عکس

 کتاب چهارم

 هم داستان حسرت که از دهه ی سی هست در دست چاپه
وحسرت دو را از زبان پسر بنام مرتضی هم در حال نوشتن هستم

جمع آوری : محمد شرافت

دوشنبه 28 دی ماه سال 1400

تمامی حقوق محفوظ است ، طراحی شده توسط کامپوسیس، رادیو ساوه توسط سرورهای قدرتمند محکم هاست پشتیبانی می‌شود.

Template Design:Dima Group