رضا امیرخانی نویسنده متعهد به انقلاب اسلامی با حضور در محل شهر کتاب ساوه در جمع دوستداران ادبیات و رمان فارسی به سوالات علاقه مندان در خصوص تازه ترین اثرش با عنوان "رهش" پاسخ داد.
به گزارش ایسنا، منطقه مرکزی، "رهش" در روزهای ابتدایی انتشار مورد استقبال بی نظیر دوستدارن رمان قرار گرفت به طوری که مقابل فروشگاه انتشارات افق مردم برای خرید کتاب صف بستند. علاوه بر تهران در قم و مشهد صفهای عریض طویل برای خرید رهش ایجاد شد و در کمتر از یک ماه به چاپ دوم و سوم رسید. اما از همان روزهای ابتدایی که رهش روانه بازار شد مورد انتقاد شدید منتقدین و علاقه مندان و حتی دوستداران رضا امیرخانی واقع شد.
آنچه مسلم است فاصله گرفتن امیرخانی از سبک و سیاق ویژه خویش در روایت داستان به مذاق مخاطبان خوش نیامده است و جدای از نقدهایی که به سوژه رمان یعنی شهر تهران و پیش کشیدن پای شهردار تهران میشود، شیوه روایت امیرخانی یعنی فاصله گرفتن از فضای آرمانی و خلق اسطورههایی نظیر قیدار و ارمیا روایت محضی که از زبان لیا شخصیت اصلی داستان ارائه میدهد مورد نقد منتقدین است.
رضا امیرخانی در رمان رهش با روایتی که از یک زوج معمار ارائه میدهد به بررسی تحولات شهر تهران میپذارد، وی در این اثر که از زبان مادری است که همسرش معاون شهردار یکی از مناطق تهران است موضوع تراکم فروشی و از بین بردن باغهای تهران و ساختمانسازیهای بی رویه را زیر ذره بین برده و در خلال داستان معضلات زندگی در تهران را مورد مداقه قرار میدهد.
یکی از سوالاتی که در این جلسه مطرح شد این بود که آیا نویسنده راهکاری برای بهبود وضعیت تهران دارد یا خیر؟ امیرخانی در پاسخ به این سوال گفت: رهش رمان تلخی است و پایان تلخی دارد و ناتمام ماندن و تمام شدن آن در آسمان به این معناست که هیچ راهکاری برای بهبود اوضاع تهران وجود ندارد و هدف من از نوشتن رهش این بوده است که از مبتلا شدن شهری همچون ساوه به معضلاتی که تهران دچار آن است جلوگیری شود.
وی افزود: همین امروز وقت آن است که نگذاریم شهری مانند ساوه با الگوگیری غلط از تهران مسیر توسعه را اشتباه طی کند چراکه هر شهری برای توسعه الگو مناسب و ویژه نیاز دارد.
امیر خانی در پاسخ به پرسش یکی از مخاطبان که گفته بود در قیدار از لنگر پاسید میگوید و در رهش از تاور کرین و پروژه های برج سازی فرازنده و این تغییر محسوس در نگاه یک نویسنده در خصوص ساختمان سازی چگونه قابل توجیه است، گفت: نویسنده در هر اثر اساسا در صدد خلق اثر تازهای است و قرار نیست نویسنده در آثار خودش تکرار شود، من وقتی قیدار را مینوشتم یک جایی قیدار تلفن را برمیدارد و زنگ میزند به حاج فتاح ناخودآگاه گفتم ای وای این دوشخصیت چقدر شبیه هم هستند. یادم می آید آن موقع چندین بار دیالوگ فتاح و قیدار را تکرار کردم تا متوجه شدم یک تفاوتی دارند و چقدر خوشحالم شدم که تکراری نشده است. من قیدار را خلق کردم و تمام شد اگر بخواهم روزی قیدار دو را بنویسم آنروز روز مرگ شخصیت امیرخانی است.
امیرخانی به پاسخ به پرسش دیگری در خصوص رسم الخط ویژهای که در آثارش به کار میبرد گفت: نوشتن ماشینی این امکان را به من میدهد که از نیم فاصله استفاده کنم درحالی که در نوشتار معمولی این امکان وجود ندارد و این جدا نوشتن به عبارتی ساختار کلمه را به درستی نشان میدهد به عنوان مثال وقتی به جای "دستگاه" مینویسم "دست گاه" ساختار کلمه و ترکیب این دو را به درستی میتوانم نشان بدهم.
وی در ادامه این بحث با بیان خاطرهای از جرج جرداق نویسنده بزرگ لبنانی افزود: عربها با واژههای دخیل مثل مومی در دستان شان بازی میکنند، آنها را در ابواب مختلف برده واژه سازی میکنند و از این واژه ها در مکالماتشان بدون هیچ مشکلی استفاده میکنند در حالی که ما فارسی زبانان در برخورد با اینگونه واژهها دچار مشکل هستیم.
امیر خانی در پاسخ به سوال دیگری که در خصوص علا و شخصیت به ظاهر منفی او در داستان بود این گونه پاسخ داد: علا را همسرش لیا اینگونه تصویر میکند، انسانی که هیچ چیز جز پیشرفت شغلیاش مهم نیست و اعتقاد مذهبیاش هیچ تاثیری در اینکه همسر خوب یا پدر خوبی باشد ندارد. در حالی که به طور کلی در بسیاری از قسمتهای داستان علا حرف حساب میزند ولی آنقدر احساسات لیا بر داستان غالب است که حرف حساب علا شنیده نمیشود.
وی افزود: من برای اینکه رمان را از زبان یک زن بنویسم با کاستیهای زیادی مواجه بودم چراکه نمیتوانستم تمام زوایای شخصیتی یک زن را درک کنم یا تصور کنم برای اینکه این خلاء پر شود شخصیت ایلیا را اضافه کردم تا لیا مادر باشد و روی موضوع مادری مانور بدهم که به مراتب از تشریح همسری ساده تر است یعنی طرح اولیه من یک زن و شوهر معمار بود و ایلیا به عنوان فرزند بعدها اضافه شد.
در ادامه امیرخانی با بیان اینکه برخی از منتقدین با مطرح کردن برخی شبههها موجب میشوند که ذهن مخاطب از موضوع اصلی داستان منحرف شود گفت: یک جایی خواندم که گفته بودند امیر خانی در رمان رهش در صفحات 76 تا 88 که دو عدد نمادین در تاریخ سیاست هستند از شکوه عصر صفوی و وضعیت زندانهای آن دوران نوشته است و شکنجه هایی که دربار صفوی داشته را مورد بررسی قرار میدهد که این به نوبه خود در اثر یک هنرمند انقلابی قابل توجه است.
وی ادامه داد: من روحم هم از این موضوع خبر نداشت و این موضوع کاملا اتفاقی بوده است و من بارها گفتهام نویسنده انقلاب هستم و ابایی از گفتن این حرف ندارم هرچند هر کجا نیاز به نقد باشد وارد میدان شدهام و نقد خودم را مطرح کردم.
وی بیان کرد: به عنوان مثال در همین رهش خیلیها گفتند این اثر خطاب به شهردار پیشین تهران و 12 سال مدیریت اوست ولی به عنوان نویسنده میگویم نه با آقای قالیباف نه با هیچ کس دیگری در آثار هنریام کاری ندارم و رهش برای خودش رهش است و من نمیتوانم بگویم تفکرات من در خصوص شهر تا ابد این است یا تفکرات من در خلال نوشتن این بوده است.
امیرخانی عنوان کرد: یا به عنوان مثال وقتی که نشت نشا را در اواخر دهه هفتاد منتشر کردم از وزارت علوم تماس گرفتند که آقای معین حقوق اساتید را فلان قدر افزایش داده است و چه کرده است و چه کرده است و من آنجا گفتم مخاطب من در نشت نشا آقای دکتر معین نبوده است در رهش هم مخاطب من جناب قالیباف نبودند.
در پایان امیر خانی در جمع دوستداران و علاقه مندان به ادبیات داستانی عکس یادگاری گرفت و کتاب رهش و سایر آثارش را برای هواداران امضا کرد.