آن روز هم مثل روزهاي ديگر ماه رمضان گذشت. با فصلي گرم كه براي همه كمي روزه گرفتن سخت تر از سال هاي گذشته به نظر مي رسيد. اما گاهي دشواري در روزه به خوردن و آشاميدن و به خطا نرفتن خلاصه نمي شود.
گاهي دشواري و سختي آنجايي به اوج خود مي رسد كه تو به شنونده باشي و نه گوينده كه نتواني حتي به اين موضوع فكر كني كه قرار است بشنوي يا اميد داشته باشي كه بگويي.
دو سالي است كه روز خبرنگار با ماه رمضان مصادف شده است. دو سالي است كه خبرنگاران را به يك ضيافت شام دعوت مي كنند و همه چيز با تبسم سكوت به روز خبرنگار تمام مي شود. دو سالي است كه هيچ مسوولي حاضر نيست حتي در يك ضيافت سكوت بر سر ميز خبرنگاران خود را شركت دهد.
ديگر حتي از سخنراني هاي يك طرفه مسوولان و فاكس هاي اجباري هم خبري نيست. به قول خبرنگاري، در روز خبرنگار هم خبري نبود. اما اين بي خبري از خبرنگار هم براي ما خبرنگاران سوژه تراش سوژه است هر چند مرثيه اي بيش به نظر نمي رسد اما درد اين مرثيه درد يك جامعه با تمام آمال هايش است.
حتي ديگر اگر قانون سخت و زيان آور بودن اين شغل را به ما نويد دهند دردي تسكين نمي شود چون عادت كردن به دردي كه تمام وجودت را فرا گرفته باشيم در حالي هم آرام نمي شود.
وقتي در آن ضيافت شام تعداد البته نه اندك روابط عمومي هاي ادارات و نهادها و سازمان هاي دولتي و گاهي مديران آنها و پرسنل اداري اداره ميزبان را در كنار خبرنگاران ديدم ديگر خاطرم جمع شد و مطمئن شدم كه شيمي درماني هم جواب نمي دهد. و يادم آمد آن روز كه انجمن صنفي روزنامه نگاران تعطيل شده و همه چيز دولتي گرديد و درد از آنجا شروع شد كه خبرهاي ناگوار براي خبرنگاران از سقوط هواپيماي سي 130 و... رقم زده شد و روزه سكوت از همانجا آغاز گرديد كه تعطيلي مطبوعات و گراني كاغذ و سرگرمي نشريات با مسائل مالي.
ديگر فكر كردن به يك ضيافت شام دولتي دردناك نيست چون روز خبرنگار با تمام گذشته تخلش با تبسم سكوت گذشت.
منبع: نشریه عطر یاس