آلبوم معلمان ساوه

خاطرات معلمان دهه 50 و 60  
ساوه 

تهیه کننده ؛ رضا رایگان

طراحی چاپ  ؛ دراجی

 

 

باسلام

خاطرات معلمان دهه 50 و 60  
ساوه 


خاطرات معلمان شامل :

عکس ها  

دست نوشته آن روزها 


ازمن  جدامشوکه توام نوردیده  یی
آرام جان ومونس قلب رمیده یی

از دامن تو دست ندارند عاشقان

پیران صبوری ایشان دریده یی 

              **********

زبوسیدنی های این روزگار
یکی هم هست دست اموزگار

وقتی به سن مدرسه رسیدیم همراه مادربه مدرسه انوشیروان قدیم سال پنجاه رفتیم؛ مدیرمدرسه مرحوم  آقای ضیاء فخیمی ومعاونین مرحوم سیدمحمودصفی زاده وآقای احمدخاکبازبود؛ بعدثبت نام سرکلاس اول؛ معلم  مرحوم  آقای سیدمرتضی واصفی بود.روحش شاد بسیارمهربان ودانش اموزراجذب می‌کرد ولی بعدازدوماه ایشان بازنشست شد؛ آقای سجادی معلم شدیاددارم تاصبح گریه کردم چون معلم ماعوض شده بودزیراارتباط بامعلم جدید پایه اول خیلی سخت بود؛ ولی ایشان ازشگردورزش استفاده کرد چندروزی باآزادی عمل وقصه گویی خلاء عشق ومحبت معلم قبل راپرکردوانصافا معلم خوبی بود؛ سال دوم وسوم خدمت پیرغلام امام حسین ع حاج  عباس سلامت بودیم؛ درآن زمان بچه هاصبح وعصرمدرسه می‌رفتند تاساعت چهارعصرمدرسه  بازبودیاد دارم کلاس دوم خورشیدگرفتگی بعدازظهر اتفاق افتاد؛ تمام بچه ها پایه های اول ودوم گریه  می کردند وآقای سلامت  ومسئولین مدرسه توان ساکت کردن بچه هارانداشتد؛ درسال چهارم خدمت خانم کتابداربودیم بسیارمهربان بود؛ سال پنجم محضراقای گلچین بودیم ‌؛ سه اتفاق رامادرابتدایی تجربه کردیم؛ یکی تغذیه رایگان که دانش آموزان بسیارخوشال بودندزیراعده ای بودندکه واقعابه آن تغذیه نیازداشتند؛ نکته دوم سنگ بنای فکری دانش آموزان دردوره ابتدایی شکل می‌گیرد واگرمعلمان دوره ابتدایی باایمان ومسلط به تعلیم وتربیت باشندخاطره سازمیشوندوان مدرسه انوشیروان واقعامعلمان دلسوز؛ مدیرومعاونین مدبرداشت که هنوز که  هنوزاست مابه یادآن روزها زندگی می کنیم؛ نکته سوم شخصیت انسان هاباانتخاب دوستان خوب شکل می گیرد؛ درقدیم؛ دوستان ابتدایی انقدرشیفته هم میشدندکه در انتخاب تغییرمقطع ازابتدای به راهنمایی موثربودوهمین مسئله برای من خوشایندبود؛ دوستانی که از ابتدایی تا دیپلم درکنارهم بودیم وهمیشه یاد خاطرات می کنیم.
یاددارم بهترین جایزه دوره ابتدایی یک خمیردندان ومسواک بودکه به خاطره نمرات بیست به مادادند؛ درآن زمان نودهشت درصدبچه هامسواک نمی زدند جایزه خمیردندان ومسواک برای بچه هاکیف داشت؛ بعدازابتدایی آماده رفتن راهنمایی شدیم. 

دوستان ادامه دارد...

 

سلام
برای ثبت نام اول راهنمایی دردهه 50رفتیم به مدرسه داریوش آن زمان؛ چون شنیده بودیم معلمان خوبی دارد‌؛البته گفته بودند این مدیرهر کسی رانمی نویسدبایددرسش خوب باشد؛ وقتی مدیرمدرسه بنده ومادرم رادیدگفت :جانداریم؛ هرچه مادرم اصرارکردنپذیرفت؛ تاخواستیم ازدردفتربیرون بیاییم گفت:پسرکی هستی؛ گفتم پسرفعلانی؛ گفت :بیاجلوببینم؛ رفتم جلوگفت پسرم سعی کن همیشه باپدرت جایی بروی که بشناسند؛ پرونده راگرفت وبه بخاطرپدرم یک دست کتاب اول راهنمایی مجانی به ما داد؛ بعداماجزوه تیم فوتبال مدرسه شدیم وهرسال  مقام کسب میکردیم؛ ایشان هرسال علاوه برکتاب دفترهم به مامی داد؛ این مدیرمدرسه بسیارباابهت بودوهرمعلمی رابه راحتی به آن مدرسه می آورد؛
بعضی وقت هاازجلومغازه پدرم ردمی شد یک چای می‌خورد وگزارش کاربه اومیدادوهمیشه اظهاررضایت می کرد؛ بچه های آن زمان احترام خاصی برای معلمان ومدیران  قائل بودند؛ البته بعدازمدتی متوجه شده بودم ایشان به خیلی هادرمدرسه کمک می کند؛ بعداهانوه ایشان دانش آموزنده بنده شد وماکمی ازمحبت ایشان راجبران کردیم.
این استادومدیردوست داشتنی مرحوم :

حاج سیدحسین رضوانی


که به حق انسان والایی بود. دوست دارم یادی کنم  ازمعلمان زحمت کش آن دوره درمقطع راهنمایی؛
مرحوم سیدمحمودصفی زاده؛ مرحوم فریبرز عزیزی؛ مرحوم جمشید طبیبی؛ مرحوم سید تقی درجاتی؛ مرحوم حسین علی  سعیدی؛ مرحوم منصور اکبریان؛ آقای سیدحسین اسدی؛ آقای مرتضی  ناظرفخاری؛ آقای ناصر نادری؛ آقای حسین  کامرانی؛ آقای محمدرضا مشتاق؛ خانم قاسمی؛ خانم مؤمنی ها؛ خانم لاله ها؛ آقای سیداحمد غایب؛ آقای اسفندیار مؤیدی؛ آقای سید محمدواصفی؛  آقای محمد مبصری؛ آقای داود رسولی؛ آقای محمدتقی مجتهدی؛ آقای اسماعیل وکیلی؛ آقای طبیبی نیا 

یکی ازخاطرات آن دوران مسابقات فوتبال مدارس بودکه هرساله باشور وشوق بین مدارس برگزار می شد؛ البته کل مدارس راهنمایی ساوه چهار مدرسه بود؛( داریوش؛ دهخدا؛ شهریار؛ کیان؛) ولی عشق بچه هابه این بازی هابود؛ بعدازانکه راهنمایی تمام شد رفتم  هنرستان شهید اسدی ثبت نام کنم؛ بازماراننوشتن  دردلم گفتم بایدبروم پدرم  رابیاورم؛ پرسیدم چرانمی نویسید گفتند: شمابایدبرویددبیرستان دکترشریعتی؛ بنده آمدم دبیرستان شریعتی مدیردبیرستان  گفت:   چراپدرت رانیاورده ای؛  تاخواستم حرف بزنم دوتاازمعلمان گفتند؛ پسرفعلانی مامی شناسیم؛ نمی دانستم که مدیرخودپدرم رامی شناسد؛ خلاصه نوشتند؛ مرحله  دیگر زندگی هرکس به نظر بنده از دبیرستان آغازمیشود؛ باورکنیدهرروزمادردبیرستان خاطره بود.
اجازه بفرماییدابتدامعلمان آن دوره دبیرستان شریعتی رانام ببرم بعدچندخاطره بیان کنم.
استادان
آقای حاج حسین امین مقدسی؛ آقای ابراهیم کاری؛ آقای ابوالحسن مطهری؛ آقای مرتضی توکلی؛ آقای سخایی؛ آقای حسن احیایی؛ آقای قاسم احیایی؛ آقای مظفرغیب پرور؛ آقای علی ومرتضی  فرقانی؛ آقای فرامرز نجدی؛ مرحوم پایان؛ مرحوم عبدالله  نجات؛ مرحوم صفایی؛ مرحوم رضا نرجسی؛ مرحوم حاج  نعمت اله خدام؛ آقای طبیبی راد؛ آقای نیکوکار؛ آقای سیدحسن ابراهیمی؛ آقای مسلم قابل؛ آقای مرتجی؛ آقای عباس غفاری؛ آقای علیزاده؛ آقای سیدمحمدرسالت؛ آقای مسعود  قربان حسینی ؛ مرحوم حاج  محمدا باب؛

حاج حسین امین مقدسی 

بنده ازسال اول دبیرستان بامدیریت خوب ایشان ادامه دادیم؛ آقای مقدسی ازمدیرانی بودکه هر معلم رابه راحتی به مدرسه می آورد وبایک برنامه ریزی خوب بهترین هارا جذب می‌کرد؛ درتمام زمینه هاسعی داشت مدرسه الگوباشد؛ علمی‌؛ ورزشی واخلاقی حرف اول رادبیرستان دکترعلی شریعتی می زد؛ درادامه ادله خودرابیان می کنم که ازهمت آقای مقدسی چه توفیقاتی نسیب مدرسه می شد.
یکی ازخاطرات ما درسال شصت باشروع جنگ تحمیلی  بعدازچندماه ایشان بارضایت اولیا مدرسه یک اتوبوس برای  بازدیدجبهه  به اهوازوازآنجابه آبادان بردند؛ رزمندگان درکناررودخانه بهمن شیربودندوماازآبادان ده تاده تابه خط اول رفتیم وازنزدیک بامنطقه آشناشدیم؛ بعدازبرگشت عده ای از دانش آموزان مدرسه درعملیات بیت المقدس شرکت کردند و به مقام شهادت رسیدند. 
مدیریت عالی ایشان سبب شد درسال 65 باافتتاح تربیت معلم امام صادق ع ایشان مسئول آنجاشودوبهترین اساتیدراجذب کندکه هریک واقعافراترازدانشگاه تدریس می کردنند ازجمله؛

اساتیدبزرگوار مرکزتربیت معلم امام صادق ع ساوه در سال 65

آقایان حاج حسین امین مقدسی؛ ابراهیم کاری؛ محمودآمینون؛ حاج محمد ارباب؛ ابوالفضل بیضا؛ ملازم حسینی؛ حاج احمدیعقوب زاده؛ ابوالحسن مطهری؛ مرتضی فولاد؛ سیدحسن ابراهیمی؛رضا سروش؛ مرحوم خدابنده؛ عباس امیرابی؛ حجت رضایی حاج ابوالفضل رفیعی؛ ؛ حاج محمد ارباب؛  حاج غلام حسین فیاضی؛ محمدعلی صفا 

حاج آقا سیدعلی اسدی 

معلم عربی مابودوباتکرارافعال کاری میکرد عربی رایادبگیری؛ ایشان اخلاص درعمل ورفتارداشت‌؛ آقای اسدی یکی از معلمانی بودکه ارتباط معنوی بابچه هاداشت؛ بطوری که درنمازجماعت دهه شصت دبیرستان  همه شرکت می‌کردند. 
بچه ها ارتباط پدرانه باایشان داشتند؛ یکی ازمعلمان ساده زیست وازروحانیان اصیل شهربود. 

حاج آقا خدام 

حاج آقا خدام چون لباس روحانی داشت ازجایگاه ویژه ای برخوداربود؛ سرکلاس چون تسلط به معارف داشت در دبیر ستان بچه هافکرمی کردنداین مطالب درکتاب نیست ولی وقتی مراجعه به کتاب  می کردندایشان تمام نکات راگفته  بود؛ ایشان ارتباط معنوی ونزدیکی بادانشجویان داشت؛ بسیارمهربان وباگذشت بود. 


حاج محمدارباب

حاج ارباب ازاول دبیرستان ماراشیفته خودکرد؛ بسیارمهربان بودوواقعااستادبود؛ ماعلاوه براینکه سرکلاس ازایشان استفاده میکردیم شب های محرم درهیئت شاهزاده علی اصغر بازارهم حضوریافته وکسب فیض میکردیم یک روز سرکلاس گفت:کدامیک میتوانیدتیمم صحیح راانجام دهید من جایزه میدهم بچه ها یکی یکی آمدند توضیح دادند؛ ایشان گفت باطل؛ آنگاه بنده رفتم وانجام دادم فرمود:احسنت  یک صلوات جایزه داری؛ بگوببینم ازچه کسی یا گرفتی؛ گفتم:ازشما؛ گفت کجا؛ بنده توضیح دادم درهیئت بازارتوضیح می‌دادید؛ آنجابودکه ماراتشویق به هیئت کردوازبچه هامیخواست درامورمذهبی فعال باشند؛ سپس سال ها درهیئت طفلان زینب س ساوه شب هاسخرانی داشت؛ بسیارساده؛ مهربان؛ بااخلاص بود؛ البته قدیم ایشان ازنوحه خوان های مطرح بوده اند. 

استاد ابوالحسن مطهری

کمترکسی است درساوه شاگردی این عزیزرا نکرده باشدلیسانس زیست شناسی داشت ولی سواددکترای زیست شناسی داشت؛ درزمان دبیرستان تمام مطالب کتاب راباآزمایش جلومیبردویاددارم یک روز گفت؛ هرکس میتواندیک قورباغه بیاوردچون می خواهم قلب آنرادرآب نمک بیندازیم تایک دقیقه کارکندتاشمابدانیدهمه اعضای بدن ازمغزدستورمیگیرندبه جزقلب که خودمختاراست؛ بچه هاحدودده قورباغه آوردند؛ قرارشدباسوزن بین دوچشم آن فروکنندتاقورباغه بیهوش شودو قلب او رابیرون بیاورند؛ یکی ازبچه که پدرش قصابی داشت گفت من بلدم؛ ایشان آمدوهفت هشت قورباغه راکشت؛ نتوانست تابیهوش کند؛ مسئول آزمایشگاه ماکه آقای شریف که استادباسوادو ناظربود؛ باهرقورباغه انفجارخنده بود؛ آنگاه آقای مطهری بامهارت خاص بیهوش کردو آزمایش راانجام داد؛ بله در دبیر ستان وتربیت معلم امام صادق ع ازایشان کسب فیض کردیم؛ آقای مطهری چندین سال طراح سوالات دیپلم درسطح کشوربود؛ ؛ باافتتاح دانشگاه آزادیکی ازاساتیدخوب دانشگاه بود؛ اخلاق؛ علم؛ مدیریت کلاس داری  دردوره تربیت معلم باعث شده بودایشان زبانزد دانشجویان شود. 

استاد مرتضی توکلی 

یکی از معلمین باسواد بودکه اشعارکتاب رابه زیبایی معنامی  کردند؛ بسیارمهربان بودندمامتاسفانه بدلیل جهل جوانی  خوب ازایشان استفاده نکردیم؛ اطلاعات ادبی ایشان بی نظیربود؛ بنده شاهدبودم معلمان ادبیات بعضی وقت هااشکالات خودراازاین عزیزم پرسیدند.

استادرضانرجسی

دبیربی نظیری درادبیات بودگاهی اوقات سرکلاس برای بچه هادرددل می کرد یاددارم روزی با انگشتان خودصدای دردآوردوبه خودگفت؛ کی؛ گفت به خودش منم؛ گفت؛ کسی درخانه نیست برو؛ تاسه بار این  جریان  تکرارشد؛ بچه ها مبهوت که معلم چه میخواهد بگوید که ناگاه بارچهارم گفت؛ کی؛ گفت؛ تویی؛ گفت؛ تویی بیاتو؛ یعنی تامنی راه نداری ؛ هرگاه منیت رادورکردی راهت میدهندایشان اشاره به شعر مولوی داشت؛ بسیارمهارت درانتقال اشعار داشت ؛  بعداهاکه معلم شدم؛ همسایه هم شدیم وخیلی نسبت به بنده ارادت داشت؛ خدارحمتش کند.

استاد طبیبی راد

ایشان درزمین شناسی
 بسیارباتجربه بود.چون خودش ورزش بسکتبال بازی میکردارتباط نزدیک بابچه ها داشت یک روز گفت؛ بچه ها ازپدرمادراجازه بگیرید ساعت ده شب بیایدمیخواهم باتلسکوپ مدرسه راه شیری؛ واجرام دیگرآسمان رانشان دهم؛ همه بچه هاامدندواین خاطره هرگزیادم نمی رود این روش های تدریس بعدهابرای بنده تجربه شد. 

استاد حسن آقا وقاسم آقا احیایی

متاسفانه دردوره اول راهنمایی
یک فکرغلط درذهن بنده رفته بودکه زبان  انگلیس زبان بیگانه است وماچون علاقه به اسلام داشتیم دل به زبان نمی بستیم وهمیشه به مقدارنیازونمره می‌خواندیم؛ تاآمدیم دبیرستان وگیرآقای حسن  احیای سخت گیرافتادیم؛ آن افکاردرمازنده بود وهمیشه ایشان به من خورده می گرفت؛ ومن چون زبان خارجی وکلمه انگلیسی بودتن به خواندن نمیدادم؛ آقای احیای به این مسئله پی برده بود؛ همیشه به خاطراینکه درتیم مدرسه فوتبال خوب بازی می کردم به بنده ارفاق می کرد ؛ بعدا خیلی باهم دوست شدیم وازارادتمندان ایشان هستیم.
اخوی ایشان آقای قاسم احیای ازمعلمان خوب شیمی بودوباآزمایشات عالی شیمی راعملی آموزش میداد ولی چون ماشیطنت داشتیم روزی یکی ازبچه های که دوسالی بوددیپلم گرفته بود  دلش برای کلاس تنگ شده بود؛ بردیم سرکلاس آقای احیایی؛ ایشان اجازه داد؛ هنگام تدریس   یکی  مطلبی را پراند؛ همه زدن زیرخنده وآقای ناراحت شد؛ گفتند؛ کی بود؛ بچه هاباچشم اشاره به همان مهمان کلاس کردندوآقاایشان رابیرون انداخت؛ هی می گفت؛ آقا من نبودم؛ کی گفته منم؛ خلاصه بعضی وقت ها مزاح بود.

استادابوالفضل بیضا

استادی بی نظیر ادبیات درتربیت معلم بود؛ اگرآن روز مبایل بودتمام اشعارکتاب که ایشان میخواندباید ضبط میکردی چون بسیارزیبا قرائت می‌کرد؛ آقای بیضا ازشعرامطرح شهربود؛ ارتباط نزدیکی بادانشجویان داشت؛ یاددارم شعری ازحضرت امام خمینی ره بیان شده بود؛ 

من به خال لبت ای دوست گرفتارشدم
چشم بیمارتورادیدم وبیمارشدم 


تا آخر؛ شب شعری برگزارشده بود آقای بیضا ازاین شعراستقبال کرده بودکه بااین بیت شروع می شد؛ 
توکه خودخال لبی ازچه  گرفتارشدی
توطبیب همه ای ازچه تو بیمارشدی 

خلاصه انسان وارسته ای بودیک روزسرکلاس درزمستان برف شروع به آمدن کردایشان بالافاصله گفتند:

به لحاف فلک افتاده شکاف
 پنبه می باردازاین کهنه لحاف 

حاج احمدیعقوب زاده 

آقای یعقوی زاده مدت هامعلم قرآن مابود؛ چون بنده باآقامهدی فرزندشهیدش  رفیق بودیم؛ ایشان توجه ویژه به ما داشت؛ بسیارانسان باخدایی بود؛  دردوره تربیت معلم هم؛ معلم قرآن بود؛ ایشان  ارتباط معنوی خوبی بابچه ها داشت؛ همه به ایشان احترامی خاص می گذاشتند؛ حاج آقایعقوب زاده سالها درهیئت طفلان زینب س شب های محرم سخنرانی داشت؛ بنده ارادت خاص داشتم؛ سالهامعاون اداره آموزش وپرورش ساوه ومدتی ریئس اداره محلات شدولی همیشه خاکی بود. پست ومقام اورا عوض نمی کرد؛ صداقت وپاکی اوباعث شدازایشان بخواهندامام جماعت مسجدبازارشودوایشان قبول کرد.برای اینکه آن مسجدفعال شود قبول کرد؛ درسفری که سال 67 باکاروانی به مشهدمقدس داشتیم آنجابودکه فهمیدیم که ایشان بامرحوم حسینی مشهدی مداح معروف حرم امام رضاع دوست صمیمی است که ما راخانه آقای حسینی برد؛ حیف ازاین مردان الهی که دیگربین مانیستند. 

آقای ابراهیم کاری 

آقای کاری هم معلم وهم برادربزرگترمادردوره دبیرستان وتربیت معلم بود؛ آقای کاری بسیارانسان باخداومعلم وارسته ای بود؛ نزدیک چهل سال باایشان ارتباط دارم؛ یکی از ویژگی‌های ممتازاین مردخداکه درکمترکسی دیده ام رازداری وخیرخواهی مردم بود؛ با زبان ترک ابهری بسیارشیرین معارف را درس میداد وتمام  بچه هالذت می‌بردند.

آقای علی  فرقانی 

آقای فرقانی معلم زمین شناسی وازرزمندگان دوره دفاع مقدس بود؛ ایشان بسیارمهربان وباسوادبود؛ آقای فرقانی به مسائل تربیتی بچه هاخیلی اهمیت میداد؛ همیشه مقداری از وقت کلاس به توصیه های اخلاقی می گذشت؛ سالهامدیریت آموزش وپرورش ساوه بود؛ انسان پخته ای بود؛ درآن سالها با رفتن به جبهه برای جوانان ایجادانگیزه بود. 

آقای مرتضی  فرقانی 

یکی ازمعلمان باسبک درروش تدریس ومدیریت کلاس داری بود؛ مدت درس کوتاه وکیفت عالی بود؛ آقای فرقانی به حق انسان دوست داشتنی بود؛ درس شیمی ایشان بامسائل علمی  همراه بود؛ بسیارکاربردی  تدریس می کرد؛ تمام کتاب باآزمایش همراه بود؛ خداوند ایشان راعزت دهد. 

آقای محمد شریف 

ایشان مسئول  آزمایشگاه دبیرستان دکترشریعتی بود؛ برتمام آزمایشات کتب دبیرستان تسلط داشت‌؛ تمام دانش آموزان ایشان رادوست داشتند؛ یاددارم  آزمایشگاه دبیرستان شریعتی به همت ایشان بی نظیربود؛ البته بچه هاگاه گاهی شیطنت می‌کردند آقای شریف به بزرگواری خودمی بخشید. 

استاد منصوری؛ پایان؛ مظفرغیب پرور

درسال اول آقای منصوری فیزیک درس می داد؛ ایشان بعضی ازفرمول های فیزیک راابتکاری خلاصه می‌کرد همین امر باعث شدسال دوم رفتندبه وزرات نیرووبعداهامعاون وزیرنیروشد؛ آقای پایان ازقم می امدوفوق لیسانس فیزیک  داشت خدارحمت کند بسیارباسوادواهل مزاح بود؛  آقای مظفرغیب پرور دیگرمعلم  فیزک بودولی روش تدریس فوق العاده ای داشت وبه خاطرارتباط نزدیک بابچه ها خیلی موفق بود‌؛ آقای غیب پروربعضی وقت هابه جبهه میرفت وبچه هاروز شماری میکردنندتابیاید؛ بسیاراهل شوخی ومزاح بود؛  ایشان بیست وپنج سال درساوه بودوبعدابه زادگاه خودشیرازبرگشت. تمام دانش آموزان ومعلمان دبیرستان ایشان رادوست داشتند؛ یادش بخیر

آقای صفایی؛ نجدی ومرتجی

این بزرگواران ریاضی درس میدادندیاددارم به مناسبت ده فجرمسابقات گوناگون برگزارمیکردنندیک تیم گل کوچک معلمان به اندازه تمام تیم های دیگرصفاداشت؛ بچه هالذت میبردندبامعلمان خودبازی می کنند؛ معلمان ریاضی استثنایی بودندچون آنقدرزیبابیان می‌کردند که بچه هاجذب ریاضی می‌شدند. دیگردبیرستان های ساوه معلمان بااخلاص وتوانادرکارشایدبه خودنبیند. 

سیدحسن ابراهیمی؛ نیکوکار؛ مسلم قابل

معلمان ورزش دوست داشتنی؛ البته آقای ابراهیمی رئیس تربیت بدنی شد رفت؛ بیشتراقای نیکوکار وقابل بودند؛ شماازآقای نیکوکاربیشترازورزش اخلاق رایادمی گرفتید؛ دبیرستان دکترشریعتی درتمام زمینه های ورزشی به همت این دو معلم  حرف اول رامی زدند. 

استادقربانحسینی

ایشان معارف درس میداد؛ بسیارخوب تدریس می‌کرد چون بچه هاآن  شیطنت درذات داشتندایشان بابزرگواری می بخشید؛ روزی یکی ازبچه ها گفت آقامامسلمانیم وهمه این مطالب کتاب  رانخوانده قبول داریم ‌تکلیف ماچی؟ اکرمیشودشمابه همه یک بیست بدهید؛ بچه هاهمه تائیدکردند؛ آقا گفت؛ منظورتان چی؛ یعنی درس معارف نداشته باشیم؛ گفتندنه آقایعنی شمامیخواهیدعقیده ماراکامل کنیدماکتاب نخوانده قبول داریم برای این  بیست بدهید؛ وایشان ثابت کردکه بایدکتاب راهم بخوانید.

آقا مرتضی پولاد 

این عزیز بسیارزیبا معارف درتربیت معلم درس میداد؛ حیف که مدت کمی درخدمت ایشان بودیم وبه تهران عزیمت کرد. 

حاج آقا خدابنده 

استاد تاریخ مابود؛ به زیبایی هرچه تمام ترتاریخ راموشکافی میکرد؛ ایشان انسان باسواد درعلوم تاریخ بودواستدلال تاریخی میکرد این خوددرعلم تاریخ مهارت محسوب می‌شود. 

حاج اقااحمدنعمتی 

مدتی اندک درحضورایشان تلمذکردیم بقدری تسلط دربیان ادبیات وتاریخ داشت که  انسان راتحریک می کرد درادبیات ادامه تحصیل دهد ایشان فراترازیک استاددانشگاه بود. 


آقای محمودآمینون 

یکی ازمعلمان استثنایی دردوره تربیت معلم بودزیرا آنقدر روش  تدریس فارسی ابتدایی رابامهارت بیان  می کرد که بچه ها
واقعا کسب تجربه می‌کردند؛ البته ایشان نقش سرپرست راهم داشتندباآقای عباس امیرآبی که به زیبایی هرچه تمام تراجرامیکردند؛ عباس آقاانسان متواضع ودوست داشتنی بود. 

ده شصت دهه جنگ بود؛ بچه هاهم درسنگرمدرسه؛ ورزش وهم درحال وهوای جنگ بودند؛ برای نسل مازیباترین دوران شایدآن روزگاربود؛ دوستان صمیمی؛ مسابقات ورزشی؛ حضوردوستان درجبهه وهمه این خاطرات برای مازیباست؛ معلمان دبیرستان باسوادترین وباایمان ترین الگوهای بچه هابودندودیگربه نظربده  آن معلمان بااخلاص رانمی شودپیداکرد؛ نه دنبال نام بودن ونه دنبال نان اضافه؛ هرچه بودمعرف وگذشت دروجودشان موج میزد؛گاهی وقت ها تاسف آن روزها رامی خورم که چراقد راین بزرگواران راندانستیم.
بگذریم سعادت داشتیم درعمراندک این انسان های خوب وباصفا وبی ریا به حق معلم رادیدم.
خداوند معلمان درگذشته رارحمت وعزیزان درقیدحیات راسعادت بخشد.
بنده حقیرتعدادی ازعکس  های  معلمان عزیزرا تهیه کردیم وازدیگرعزیزان پوزش می خواهم.
ارادتمند رایگان

نشسته ازراست
پهلوان اسماعیل اکبریاری؛ مسعودفرج
ردیف دوم نشسته ازراست
آقایان مصطفی طاهریان؛ سیدمرتضی سمنانی؛ حاج عباس آقامحمدی؛ عباس شکرریز؛ صمدفربد؛ حاج اقا خالصی
استاده ازراست
مرحوم جمشیدمهربان؛ابوالفضل طرا زی؛ قاسم نظری؛ سیدعلی هاشمی؛ احمدنظرفخاری؛ سعید فربد؛ ابراهیمی؛ مرحوم حميد سعیدی؛ حجت خاکباز؛ مرتضی طهماسبی؛ تقی زارع اصغری؛سعیدکاوه؛ اکبرنوری؛ منصوری؛ غلام سعادت پور

نشسته ازراست
شادروان حسن کریمی،آقای ابوالفضل صدیف،شادروان جمشید مهربان،آقای محمد رضا رابط،حاج حسین تدین،آقای اکبر اینه کار،آقای مرتجی،آقای علی صادقی،آقای ابوالقاسم شرافتی،آقای محمد یار محمدی،آقای مرتصی اکبر زاده، آقای محمدتقی قندی،آقای حسین بهشتیان،آقای عبدالکریمی،آقای مطهری،آقای طبیبی راد،آقای احمد شرافتی،آقای حسین عرب،آقای محمد بصیری،آقای محمود حکیمی،آقای حجت خاکباز،آقای رضا پوران
سه نسل دبیر در یک قاب

ازراست معلمان سلمان ساوجی قدیم
مرحوم حاج مرتضی صادقی؛ مرحوم آقای مجتهدی؛ حاج عباس سلامت‌؛ مرحوم منوچهر وزیری؛ حاج ابوالقاسم چکیمی؛ مرحوم حاج علی متولی؛ مرحوم حاج رضا نجفی؛ مرحوم حاج محمدامین  مقدسی؛ آقای غفاری

ازراست اقایان
رضاسعادتمند؛ غفاری؛ ابوالقاسم حکیمی؛ معتمد؛ معصومی؛ ابراهیم کاری؛ مصطفی طاهریان

ازراست اقایان :
محمدی؛ سید محمدرسالت؛ مسعود قربان حسینی

آقای محمدعلی طبیبی راد

ایستاده ازراست :
آقایان  رضا قندی؛ محمدرضا رضامندی؛ اکبرنعیمی؛ محمدتقی میرسلیم؛ سیدابوالقاسم ناصرممتحن؛ ابراهیم سیار؛محمدتقی صالح  پرهیزگار؛
نشسته ازراست :
آقایان حسین مطهری؛ سیدناصرصفی زاده؛ رضارایگان

ازراست :
آقایان محمدشرافت؛ مجتبی بیضا؛ اکبراسدی؛ یوسف شهباز

التماس دعا